شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

عمو حسین(ع)

دیر شد، شرمنده‌ام که آمدم حالا عمو
آمدم تا که ببوسم زخم‌هایت را عمو

هم‌ ندارم طاقت تنهایی‌ات را بیش از این
هم‌ ندارم طاقت تنهایی زنها عمو

فکر میکردند اینکه مادرم باشد رباب
پیش مردم بس که میگفتم به تو بابا عمو

پای تو عباس‌وار آماده‌ی جان دادنم
دست من افتاد در راهت چنان سقا عمو

دستم از بازو جدا شد جای گریه گفته‌ام
سب و لعن قاتلین مادرم زهرا،، عمو

گرچه من حالا شدم مردی برای خود ولی
بین آغوشت برای من بخوان لالا عمو

هم سر تو هم سر من هست روی دامنش
چشم ما روشن شده بر چهره‌ی بابا عمو

خوب می‌دانم برایت دیدنش آسان نبود
زیر دست و پا زدم من سخت دست و پا عمو

من از این وُسعِ کمَم شرمنده‌ام، میخواستم
پخش باشم چون علی در وسعت صحرا عمو

شاهِ مظلومِ بلاناصر، بمیرم، بعد من
زیر چکمه گیر می‌افتی تک‌ و تنها عمو

این حرامی‌ها چرا پیراهنت را می‌کشند؟
تو کریمی احتیاجی نیست به بلوا عمو

چونکه جسمم را سه‌شعبه به تن تو دوخته
استخوانم زیرِ سُم شد با تو جابه‌جا عمو

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا