شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

قاسم …

قاسم است اینکه چنین دست به شمشیر شده

نوجوانی که به عشق تو حسین پیرشده

پر پرواز گشوده به دلش تاب نبود

حرفش این بود عمو رفتن من دیرشده

زده زانوی غم و غصه و محنت به بغل

نگران بود چرا این همه تاخیرشده

از زمانی که اذان گوی حرم پرزد و رفت

اشک حسرت زسرو روش سرازیر شده

مدد نامه ی بابا زعمو اذن گرفت

همچو شیری که رها از غل وزنجیر شده

  یاسر مسافر

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا