شعر شهادت حضرت مسلم (ع)
نیا به کوفه
درون شهر کسی نیست یار و یاور من
نشد در این شب غم یک چراغ هم روشن
نیا به کوفه که بارانِ بغض میبارد
از آسمان خیابان و کوچه و برزن
نیا به کوفه که این کوفیان لاکردار
هنوز نطفهی کین پرورند در دامن
نیا به کوفه، مبادا تو هم شوی تنها
شبیه آنچه که کردند با امام حسن
در انتظار تو یوسف! نشستهاند اینجا
هزار گرگصفت تا درند پیراهن
ولی سرت… ای عزیز خدا و پیغمبر
خدا کند که نیفتد به دست اهریمن
به یاد لحظهی تنهایی تو میگریم
که در میان همین گرگها، بدون کفن-
رها شدی و زمانی که خواهرت زینب
رسید بر بدن تو، ولی کدام بدن…*
به جز تو در همه عالم کسی امیرم نیست**
رساندم این سخنم را به گوش آن دشمن
مرا ببخش اگر کم گذاشتم، اما
نداشتم به خدا تحفه بهتر از این تن
رقیه هژبری