شعر شهادت حضرت رقيه (س)

گلبرگ لطيف

نه فقط خار به صحراي بلا زجرش داد
بلكه با كرب و بلا “كربـُبلا”زجرش داد

مقتل اين گونه نوشته ست كه “مٰاتَتْ كَـمِدْا”
بس كه آن طايفه ي “بي سر و پا” زجرش داد

داغ قنداقه ي خونين كمرش را تا كرد
طرزِ برگشتِ علي بين عبا زجرش داد

خبر رفتنِ عبّــاس زمين گيرش كرد
كمرِ خَم شده ي خونِ خــدا زجرش داد

دست سنگين كسي روز رُخش را شب كرد
ديگري آمد و با ضربه ي پا زجرش داد

پشت دروازه ي ساعات وَ در بزم شراب
اين نگه داشتنِ فاطمه ها زجرش داد

سر بابا، سر ني هر چه هوايش را داشت
با نشستن به دل طشت طلا زجرش داد

روز، گلبرگ لطيفش ز تب گرما سوخت
شب ويرانه و سرماي هوا زجرش داد

خواست با زحمت بسيار كمي راه رود
پاي بي جان و قدِ گشته دو تا زجرش داد

گرچه تر شد لب خُشكيده اش از بوسه ولي
زخم لب هاي شهيدُ الشُّهدا زجرش داد

محمدقاسمي

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا