شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

پا برهنه

پابرهنه شد به میدان رد

داد میزد عمو رسیدم من

دست من هست پس نبر دیگر

تیغ زیر گلوت رسیدم من

تا بیایم غریب لب تشنه

با خدا درد دل مفصل کن

بامناجات گوشه ی گودال

نیزه ها را کمی معتل کن

چقدر دیر آمدم تیری

بوسه بر دست مهربانت زد

قاریه خوش صدای آل الله

چه کسی نیزه بر دهانت زد

چند خط شکسته ی ممتد

شکل زخم عمیف پیشانی

بی علمدار بودن خیمه

علت اصلی پریشانی

شاعر؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا