وقتى عذاب مىکشى و کار مىکنى
این سقف را بر سرم آوار مىکنى..
زحمت نکش عزیزِ دلم ! خسته مىشوى
وقتى که کار با تنِ تبدار مىکنى
این جادهى پُر از تَرکِ قلبِ خسته را
با خندهاى دوباره تو هموار مىکنى
دارم براى ماندنت اصرار مىکنم
دائم براى رفتنت اصرار مىکنى
با رفتنت غرورِ على خُرد مىشود
این شهر را زِ من تو طلبکار مى کنى
آرمان صائمى