یا مسلم ابن عقیل(ع)
از مسلم سفیر به شاهنشه دلیر
این اشکنامه را بپذیرید از این حقیر
ای نام جد اطهر تو روی هر منار
وی آفتاب روشن دین ای مه منیر
اهل زمین کنار تو هستند سر به عرش
اهل سما کنار تو هستند سر به زیر
از آسمان به عرش مُبَدَل شد آسمان
از آن زمان که گشت برای شما سریر
عشق تو هست بر سر من چون کلاه خوود
نام تو هست بر تن من جوشن کبیر
در وصف تو نوشته خدا ایهاالغنی
در وصف من نوشته خدا ایهاالفقیر
مهمان گریزیِ عربِ کوفه جای خود
م ن را فراق چشم تو کرد هست گوشه گیر
مسلم که جای خود، سر طفلان مسل مات
قربان خاک پای تو یا ایها الامیر
هجده هزار نام ه تمامش دروغ بود
بیعت شکسته اند چنان بیعت غدیر
اوضاع شهر با زَر و دِرهَم عوض شد هست
کوفه برای ذبح گلویت شده اجیر
آماده اند تا که پذیرای یات کنند
با سنگ و چوب و نیزه و شمشیر و تیغ و تیر
من که عزیز آمده بودم چنین شدم
اینجا خدا کند که نیاید کسی اسیر
از قول من به مادر شش ماه هات بگو
تا میتوانی اصغر خود را بغل بگیر
دلواپسی من سر حوری ههای توست
شرمند هام اسیر شدی در دل کویر
آقا حمید هام به فدای سکین هات
پیش نگاه دخترت او را بغل نگیر
م یترسم ای حدی ثِکسا آخرعاقبت
تکه به تکه جمع شوی داخل حصیر
افتاده اند در پی من شرطه های شهر
باید که زودتر بروم تا نگشته دیر
دردِ دلم زیاد ولی وقت من کم است
مظلوم من، مسافر من، بگذر از سفیر…
گروه شعر یا مظلوم