خنده ی زهرایی
حضرت شعر و غزل وارد دنیا شده است
کمر قافیه ها پیش قدش تا شده است
تاب زلفش ده هزاران غزل ناخوانده است
خط پیشانی این یار مُعمّا شده است
دامن سوره ی کوثر شده سرچشمه ی او
بی سبب نیست اگر حضرت دریا شده است
فُطرس بی پر و بال از پر قنداقه ی او
بال پرواز گرفته است, مُداوا شده است
او که گهواره اش از بال و پر جبریل است
جبرئیلی که خودش محو تماشا شده است
امشب از دفتر چشم تو غزل می ریزد
از لب پُر شکرت شهد و عسل می ریزد
ما همه در به در خنده ی زهرایی او
همگی محو رخ ماه و تماشایی او
پچ پچ حوری و جن و مَلَک این است فقط:
که خدا خلق نکرده است به زیبایی او
غنچه ی لاله ی سُرخ نبوی باز شده
ماه شعبان شده آغاز شکوفایی او
بوی عطرش به خدا زنده نموده است مرا
من شفا یافته ام با دم عیسایی او
چه کسی غیر حسین از همه چیزش زده است؟!
من فدای دل شیدا, دل دریایی او
صحنه کرببلا, صحنه ی اعجاز حسین
بین گودال خریده است خدا, نازِ حسین…
بردیا محمدی