آفتاب غرور ایلت را
با نگاهت به جنگ شب بردی
زخم های جمل دهان وا کرد
تا که نام«علی» به لب بردی
تا که حرفِ علی وسط آمد
تازه شدداغ نهروانی ها
دشنه دردست, درکمین بودند
فتنه ها,کینه ها,تبانی ها
مکرصفین نقشه ای رو کرد
تا دوباره سقیفه بُرد کند
لشگرکوفه کوچه ای وا کرد
تا علی رادوباره خُرد کند
کوفه ازخشکی لبت دانست
مست صهبای کوثری هستی
!نیزه ازعمد زد به پهلویت
چون که فهمید مادری هستی
پیش چشمان باغبان؛ پاییز
تبرش رابه جان تاکِ انداخت
قدوبالایِ دیدنی ات را
چشم شور عرب به خاک انداخت
وحید قاسمی