شعر گودال قتلگاه
نورحق
نورحق، پیشانیاش از ظلمت باطل شکست
حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست
کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود
چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست
چوبه های تیر را با ذکر یا زهرا شکست
کار تیر پهلویش دشوار شد مشکل شکست
ذوالجناح آهسته آقا را لب مقتل گذاشت
دید وقتی دنده اش را نیزه ناغافل شکست
خاک بر چادرنماز زینب کبری رسید
بادبان کشتی پهناوری در گِل شکست
داشت با چشمان خود میگفت زینب جان نیا
گوشهی ابروی او را چکمهی قاتل شکست
سینه ی شاه دو عالم قیمتش عرش خداست
دشمن او عرش را با قیمتی نازل شکست
طعنه زد: «کو ساقی کوثر که سیرابت کند؟»
شمر روی سینه اش هر قدْر میشد دل شکست
نرم کردند استخوان های تنش را نعل ها
استخوان هایی که از داغ ابوفاضل شکست
گروه شعر یا مظلوم