ما مسلمانیم اما ما مسلمانِ نجف
جانِ کعبه صدهزاران بار قربانِ نجف
روزِ اول که زمین را چون نگینی خلق کرد
گفت در گوشش خدا جانِ تو و جانِ نجف
در نجف مدحِ علی میچسبد اما بعدِ آن
نامِ عباس است غوغا زیرِ ایوانِ نجف
کارِ ما مدحِ علی نه مدحِ قنبر گفتن است
مدحِ عباس است اما کارِ طوفانِ نجف
بر علی سوگند فریادِ علی عباسِ اوست
باب حاجات است پس نادِعلی عباسِ اوست
کیست این مرد این تمامِ اقتدارِ زینب است
کیست این شیر این که تیغِ کارزار زینب است
سایهی زینب نمیدیدند , اصلا میشود
دید خانم را که کوهی در کنار زینب است
شانه هایش را نوشتم کوهسارِ کربلا
گیسوانش را نوشتم آبشارِ زینب است
دستمالِ زردِ بابایش به عباسش رسید
بعد از این او مرتضا او ذوالفقارِ زینب است
بیلدیلَر عالَمدَ عباسدی خانومون عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
آسمان خورده تَرَک تا او عَلَم برداشته
کوه از جا کَنده شد یا او قدم برداشته
کودکان بر شانه بر دستش عَلَم پایش رکاب
یک تنه بر دوشِ خود بارِ حرم برداشته
ما گرههایی که کور است این حرم میآوریم
داد , دستِ خود ولی دست کَرَم برداشته
گفت آقایم که از ماهم خیالش راحت است
دستهایش را به محشر مادرم برداشته
گفت آری با کریمان کارها دشوار نیست
پیشِ این باب الحوائج این گرهها کار نیست
گرچه از داغِ پسر سوزد جگرها بیشتر
میزند داغِ برادر بر کمرها بیشتر
تا صدایِ یا اخا آمد تمامیِ حرم
روی سینه میزدند اما به سرها بیشتر
زود آمد بر سرش چون خوب می داند حسین
بعد صدها تیر می آید تبرها بیشتر
کاش می شد اینهمه زیبا نبود این با ادب
گفت وای از تیرها وای از نظرها بیشتر
– –
هلهله می آمد و بر سینه مادرها زدند
زود خانمها گرهها را به معجرها زدند
پیشِ اکبر اینقدر این پُشتِ زخمی تا نشد
آمد اما در حرم نزدیکِ دخترها نشد
این طرف زینب زمین میخُورد در آنسو حسین
بعد از این بابا برایِ بچهها بابا نشد
وای دیگر این ربابه آن ربابِ قبل نیست
خواست خانم پیشِ اصغر پا شود اما نشد
آنقدر محکم گره زد که حرامی تا کشید
رویِ دختر شد سیاه اما گرهها وا نشد
شد غروب و بچهها از درد زانو میزدند
عمداً این سر را نوکِ نیزه به پهلو میزدند
حسن لطفی