شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

غلام کوی تو

ببین دلتنگی بی حدّ و حصر این اهالی را
بگو باد صبا آرَد هوای آن حوالی را.‌‌..
.
گناهم را خدا ای کاش بسپارد به دست تو
که من میخواهم از دست تو حتی گوشمالی را

دست خدا

ای آنکه در تمام جهانت عدیل نیست
در ممکنات، مثل تو حق را بدیل نیست

دست خدائی و زده بیرون از آستین
در آستین حق به جز از این قبیل نیست

اعوذ بالنجف من شر شيطان رجيم امشب
به نام دوست، بسم الله الرحمن الرحيم امشب

سلام اي نقطه ي زيباي تحت باى بسم الله
سلام از جانب سائل به آقاى كريم امشب

بزرگ قبیله

بر در خانه ی تو دربان است
سائل قنبرت سلیمان است

بحر موّاج اگر که عاشق نیست
خشکتر از تبِ بیابان است

یا ایها الساقی

به نام او که با نامش خدا داده است تلقینم
که جز نام علی در اعتقاداتم نمی بینم
.
علی کاف لعبده، این شعار هر خدا جویی است
خدا می داند و من! گر که غیر از این شود دینم

قطب عالم

از يتيمان دورگرد توام، قسمتم بوده دربدر باشم
از خراسان و شام و كرببلا تا نجف دائم السفر باشم

رازق كل شئ يا ستار، واى از دورى از عذاب النار
راهمان گر نميدهى بگذار، متكدى پشت در باشم

حضرت دلبر

کشیدم روی لوح دل جمال دلبر خود را
نوشتم در سرآغازم کلام آخر خود را
.
فلانی و فلانی و فلانی نه ، فقط حیدر
همان شاهی که داده در نماز انگشتر خود را

راه خدا

راه خدا كه جز رهِ پيچ و خمش نبود
حيدر اگر نبود نبي پرچمش نبود

چون با خداي خويش علي همنشين شده
اين نان و اين نمك سر سفره كمش نبود

یا من لا هو الا هو

تو که اخمت بهم می ریزد از هر گوشه لشکر را
کفایت می کند لبخندت از هر غم پیمبر را

بزرگ بت پرستان آبرو بر خاک می ریزد
همین که از لبانت بشنود الله اکبر را

فقط حیدر امیرالمومنین است

در مُلک خدا سکه به نام همه کس نیست
خورشید ولا ساکن بام همه کس نیست

جبریل سلام آور حق است برای
این مرد که محتاج سلام همه کس نیست

هو العلی الاعلی

نه در کاخ و نه در حجره نه پشت میزها گم بود
علی با کفش های وصله دارش بین مردم بود

کسی که جلوه خشم خداوند است اخم او
بروی مستمندان صورتش غرق تبسم بود

پرچم حق

باید دهان را با گلاب ناب شوییم
آنگاه بر لب ذکر حیدر را بگوییم
آنقدر می با عشق حیدر سرکشیدیم
در میکده خود باده ایم و خود سبوییم

دکمه بازگشت به بالا