شعر مناجات با خدا

ماه رمضان آمد

صد مژده که ای یاران ، ماه رمضان آمد
ای غمزده و حیران ، ماه رمضان آمد
ای آنکه خجل از رب ، هستی ز گناه خود
دوری بکن از عصیان ، ماه رمضان آمد

بنده

وقتی از یار جدائیم بلا می آید

مرگ فوراً به سراغ دل ما می آید

نیمه شب حال دلم، حال خوشی بود که نیست

تا گناه است مگر حال بکا می آید؟

العفو

بی کس و کار آمدم تا که مرا یاری کنی
در دل شب، چاره ای بر عبد ناچاری کنی

عزت از تو دارم و بی آبرویی از خودم
کاشکی ای آبرو دار؛ آبرو داری کنی

در میخانه

هرچند در میخانه مست باده باید شد
در سجده های بندگی افتاده باید شد

وقتی سگ اصحاب را در کهف جا دادند
یعنی اسیر حلقه ی قلاده باید شد

آمدم سوی تو

آمدم سوی تو راهی وا کنم تا وقت هست
آمدم شاید تو را پیدا کنم تا وقت هست

هر شب جمعه فقط کارم توسل کردن است
قصد دارم خویش را احیا کنم تا وقت هست

دریای رحمت

ساحل دریای رحمت، غرق عصیان آمدم
آبرویم را نریز آلوده دامان آمدم

بعد عمری سرکشی و معصیت برگشته ام
با دو چشمِ پُر گناه و خیسِ باران آمدم

آمدم باز درِ میکده ات

آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان
تشنه ام، تشنه ی دیدار، سبویی برسان
اینطرف آنطرفم جان رقیه نکشان
بنده ات را به سر سفره ی زهرا بنشان

یا ربّی العفو  

آلوده دامن خود را رساندم
بر روی شانه بارم کشاندم
مثل همیشه ردّم نکردی
من نامه ی خود با گریه خواندم
یا ربّی العفو
 

بنده ات آمد

بنده ات آمد اعتراف کند
دل خود را دوباره صاف کند

بودم عمری اسیر و سرگردان
دست من را بگیر و برگردان

بنده ات آمد

بنده ات آمد اعتراف کند
دل خود را دوباره صاف کند

بودم عمری اسیر و سرگردان
دست من را بگیر و برگردان

خانه ات آباد

خانه ات آباد، مارا قبل ویرانی ببخش
نوکر دل مُرده ات را ، مهربان جانی ببخش

عذر خواهی میکنم خیلی خلاصه مختصر
نامه ی جرم مرا امشب که میخوانی ببخش

انگشت نما

تو ترحم نکنی پس که ترحم بکند
توتبسم نکنی پس که تبسم بکند
پشت هم جرم و خطاهای من بی سرو پا
آتش معصیتم را پر هیزم بکند

دکمه بازگشت به بالا