شما , طلیعه ی نورید , از سپیده شدن
حقیقتی که عیان نیست از شنیده شدن
اگر تمام فلک را ز ابر , پرده کشند
وقار کم نکند ماه , از ندیده شدن
شما , طلیعه ی نورید , از سپیده شدن
حقیقتی که عیان نیست از شنیده شدن
اگر تمام فلک را ز ابر , پرده کشند
وقار کم نکند ماه , از ندیده شدن
در آینه قیل و قال را میبینم
یک آدم بی خیال را میبینم
این جمعه اگر گناه را ترک کنم
قطع به یقین وصال را میبینم
علی برای ثنایش به من توان داده
به جوهر و قلم و کاغذم زبان داده
مقام دیدن نور خدای در نجفش
فضیلتی است که مولا به شیعیان داده
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم
تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم
سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو
روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم
دارم تحمل می کنم درد جدایی را
در ندبه ها سر می دهم مولا کجایی را
در گوشه ی زندان هجران…با خیال وصل
هرشب تصور می کنم صبح رهایی را
ماه در پای شب تار نخواهد افتاد
کار یوسف به خریدار نخواهد افتاد
اتفاقی سرِ بازار نخواهد افتاد
ذوالجناح از نفس اینبار نخواهد افتاد
آمدم سرزده بی حرف و سخن
عجب ممنوع تکبر قدغن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من
سگی از صاحبش روزی جدا شد
گرفتار هوس ها و هوی شد
براه افتاد در هر کوی و برزن
گمان می کرد آزاد و رها شد
به چشمه های زمین داد آبرویش را
به شاخه های درختان نوشت مویش را
شکفت با نفس تیغ و خنجر و آنگاه
به بادهای پس از خود سپرد بویش را
هوا هوای حسینیه ها شب جمعه
رسیده این دل من تا خدا شب جمعه
شب زیارت مخصوص سیدالشهدا ع
شب زیارت ارباب ما شب جمعه
وقت برگشتن دلش را در حریمش جا گذاشت
هرکسی که آمد و در کاظمینش پا گذاشت
او همیشه حاجت هر شیعه ای را داده است
هر زمانی دست دنیا کار مارا وا گذاشت
از خوب و بد هر عملت با خبرم من
چون از رگ گردن به تو نزدیک ترم من
صد بار اگر توبه شکستی و گذشتم
صدبار دگر توبه کنی می گذرم من