شعر اربعین

دریای بیکران

بیرون زدی به شوق حرم بی معطلی
با چشم خیس از حرم مرتضی علی

با هر قدم به زمزمه سرگرم رفتنی
سرگرم راه رفتن و لبیک گفتنی

دریای بیکران عزادار را ببین
این خیل پابرهنه ی زوار را ببین

هر نغمه ای به داد خروش تو می رسد
از هر کرانه نوحه به گوش تو می رسد

هر خانه ای به شوق پذیرای زائر است
هر کس به هر چه دارد و با هرچه قادر است

مردی که بود کوزه ای آبی به شانه اش
با التماس برد تو را هم به خانه اش

گویی تو را به سمت حرم مست می برند
آری تو را به پا نه ، که بر دست می برند

تو می رسی به پای دل و زخم تاولی
همراه زخم قافله ی دختر علی

آن زن به لهجه ای عربی نوحه خوان کیست؟
این یا رضیع گفتن او از زبان کیست؟

می خواند از رباب و گل سرخ پرپرش
یا خواهری که مرد ز داغ برادرش

خواهر رسید و با همه ی جان خسته اش
می گفت با برادر در خون نشسته اش

یک صبح زینب تو بدون تو شب نکرد
داغی چو داغ شام مرا جان به لب نکرد

شرمنده ی تو ام که تو را نوردیده نیست
همراهم آن سه ساله ی قامت خمیده نیست

ای باغبان ز غنچه ی گلخانه ات نپرس
از سرگذشت دختر دردانه ات نپرس

هر گوشه ای نوای جگر سوز عاشقی است
هر روضه ای دمی به غنیمت دقایقی است

اینجا کنار روضه به تو گرم خدمت اند
معجونی از سخاوت و عرض ارادت اند

زائر بگو چه بود به جز سود روزی ات
زائر خوشا به حال تو خوش بود روزی ات

زائر بدان گواه بهشت است این مسیر
حقا که شاهراه بهشت است این مسیر

ای نور محض ، ای نظر آسمان به تو
عرض ارادت همه ی عاشقان به تو

نالایقی که هست ز رویت خجل منم
از داغ کربلای تو حسرت به دل منم

می ..‌‌. نوش جان معتکف اربعین تو
جانم فدای آن نظر ذره بین تو

کی آشنا به خاک تو گردد جبین من؟
تنها تویی تو خاطره ی دل نشین من

  هادی ملک پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا