تا نریزد بر زمین یک قطره از دم ، ذوالجناح
غرق خونِ صاحبش برگشت آندم ذوالجناح
بانوان دیدند که از ظهر خونین تا غروب
یک نفر برگشت از پیکار آن هم ذوالجناح
تا نریزد بر زمین یک قطره از دم ، ذوالجناح
غرق خونِ صاحبش برگشت آندم ذوالجناح
بانوان دیدند که از ظهر خونین تا غروب
یک نفر برگشت از پیکار آن هم ذوالجناح
لحظهٔ ناب مطهر شدن است
کاسه ام منتظر زر شدن است
شاخه با عطرِ گل ریحانه
بیشتر گرمِ معطر شدن است
قدرش شده سربسته بر اسرار ، حتی
آنکس که پوشیده شد از دیدار حتی
احمد ، بهشت خویش را می دید ، زهرا
بی بوسه از او رد نشد یکبار حتی
تا بسوزد پردهٔ کعبه بسوزد بیت وحی
کینه، هیزم برد در پشت در بیت رسول
زد ملک آرام این در را ، عمر هم با لگد
نه فقط بر در که بر پهلوی زهرای بتول
دگر آن خرده جان هم پرکشید از نیمهٔ جانش
همینکه رفت شهر آسوده شد از آهِ سوزانش
عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن
برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش
چون اشک شمع ، غمزده و بی صدا شدی
در پیش روم آینه ، آئینه ها شدی
از خانهٔ دو چشمِ علی بهر رفتنت
با اشکهای جاری من هم صدا شدی
در پس پرده ایی ای عشق ولی در پیشت
ماه هم قدرت ابراز ندارد این قدر
در پس پرده ایی و حق مسلم با توست
یوسفی مثل شما ناز ندارد این قدر
باران که می بارد تو را در یاد آورده
در ماتم تو رعد هم فریاد آورده
بی شک برای رقص پرچم بوده که خالق
از عرش ، سوی کربلایت باد آورده
علی اگر گذری سوی آفتاب کند
به یمن گرمیِ خود مهر را مذاب کند
برای ماه چه دستِ توسلی ابر است
که روبروی علی چهره در نقاب کند
علی اگر گذری سوی آفتاب کند
به یمن گرمیِ خود مهر را مذاب کند
برای ماه چه دستِ توسلی ابر است
که روبروی علی چهره در نقاب کند
چشمت به دام انداخته ترفندها را
مست لبت آورده ایی لبخند ها را
وقتی نظر دارد خدا هم بر نگاهت
باید عوض کرد ای صنم سوگندها را
«من از خدا که تو را آفرید ممنونم
از آنکه روح به عالم دمید ممنونم»
از آن که در رگ تو خون خویش جاری کرد
از آن که در تو خودش را کشید ممنونم