از سر هم نفسی بادونفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده
مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده
از سر هم نفسی بادونفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده
مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده
بازکن در که گدای سحرت برگشته
عبد عصیان زده و در به درت برگشته
بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته
سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته
دل که میگیرد دو چشم تر به دادم میرسد
در زمان فقر این گوهر به دادم میرسد
وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست
دست من خالی که باشد سر به دادم میرسد
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی
منظومه ی او چند قمر داشته روزی
این مادر بی کس که سر قبر نشسته
در دامن خود چند پسر داشته روزی
وقتی که زد به شانه من دست انتخاب
گشتم عروس حیدر و فخر بنی کلاب
ام البنینم و لقبم مادر همه
جاروکش اتاق یتیمان فاطمه
مظهر توحیدی و پنهان و پیدای منی
انتهای حاجتی اوج تقاضای منی
سائل دست بفرماهای امروز توام
اعتبار سربلندیهای فردای منی
میریزد از سراسر طوبای دین گله
از غش در وفای به عهد و مبادله
خاکی خمیده دست به پهلو رسیده از
راه پر از نشیب و فراز مجادله
رگ پهلوم گرفته ، به بدن دست نزن
فضه بی یاری اسماء به تن دست نزن
قصد دارم خودم از جای خودم برخیزم
پیش چشم علی اصلا تو به من دست نزن
مثل خورشید که لطفی به عطارد دارد
از شب قدر نبی ، صبح تولد دارد
فاطمه ماهیت سجده هر مخلوق است
سجدهاش محفل انسی است که با خود دارد
فضه در باز کن ، امروز نگارم خوب است؟
باغبانم پس در باغ و بهارم خوب است ؟
از چه با هول و ولا چشم به بستر داری ؟
با علی حرف بزن ،جان بسپارم خوب است ؟
یک چشم تو خواب و یکى بیدار مانده
بانوى خوبم, تا سحر بیدار مانده
زانو بغل کردم, شدم خیره به بستر
مثل کسى که بر سرش آوار مانده
سائلم بر سفره اى که سفره دارش فاطمه است
هرکه مى آید کنار آن کنارش فاطمه است
معنى خیر کثیر این است, اگر لطف خدا
بر زمین جارى است قطعاً آبشارش فاطمه است