شاه خشرو

تو را با نام آهو می شناسند

رضای حضرت هو می شناسند

تمام رعیت ملک عظیمت

به نام شاه خوشرو می شناسند

گدای کوی رضا (ع)

کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد

بدون واسطه دم از احد نخواهد زد

گدای کوی رضا شو که این امام رئوف

به سینه احدی دست رد نخواهد زد

شاعر؟؟؟

پناه

حق معرفتی به هر نگاهم داده

در حلقه‌ی عشق خویش راهم داده

این ها همه علتش فقط یک چیز است

ایرانی‌ام و رضا پناهم داده

حسن فطرس

 

اعجاز حرم

روزی که خاک صحن رضا آفریده شد

مهر سجود اهل سما آفریده شد

خورشید از درون ضریحش طلوع کرد

تا گنبدش رسید و طلا آفریده شد

دست مرا گرفت …

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت

حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت

حسی که اشک وار به چشمم قدم گذاشت

تا اشفعی لنا به لبم دم به دم گذشت

آنها که گمنامند …

آنهاکه گمنامند ,  زهرایی تبارند

چون فاطمه بی قبر و بی سنگ و مزارند

جامانده های ساحل اروند کنارند

چون مهدی زهرا کس و کاری ندارند

آقا به یارانی که گمنامند بر گرد

جان شهیدانی که گمنامند بر گرد

گمنام یعنی آخر مظلومیت ها

گمنام یعنی دوری از محبوبیت ها

گمنام یعنی ترس از معرو فیت ها

گمنام یعنی بهترین عاقبت ها !!

آخر نیامد برگه ی اعزامی  من

از فاطمه تاییدی گمنامی من

گمنام یعنی در پی شهرت نبودن

در کسب منصب ها پی فرصت نبودن

خدمت نمودن در پی منت نبودن

طعنه شنیدن اهل شکایت نبودن

ما فکرنام ! و عاشقان گمنام … رفتند

ما بیقرار … آنها ولی …آرام !! رفتند !

باید به  نسل ما از این گلها بگوییم

با اشک دیده تربت آنها بشوئیم

تابوتشان را از دل و از جان ببوئیم

بلکه نشان یار از آنها  بجوئیم

ای وای اگر این لاله ها تنها بمانند

گمنام تر از غربت زهرا بمانند

این استخوانها آبروی شهر مایند

یاس ندو چون گل عطر و بوی شهر مایند

شهد شهادت در سبوی شهر مایند

گمنام امَا روبروی شهر مایند

هر برکتی از برکت گلزار آنهاست

کجایید خوبان گلچین شده؟

کجاییدخوبان گلچین شده؟

که از خونتان عرش آذینشده

کجایید ای سروهای بلند؟

به طوف شما, جنگل احرامبند

تقدیر

هست تقدیرم سرار سوختن

با بلا از پای تا سر سوختن

از سقیفه بارها و بارها

در شرار شعله ها پر سوختن

بیاد عمه سادات

در آن ساعت که با پای برهنه

پیاده پشت مرکب می دویدم

بیاد راه شام و عمه خود

ز دیده خون دلها می چکیدم

شاعر؟؟؟

چشمان علی علیه السلام

حلقه های چاه را گریانده چشمان علی
آب مدیون دوحلقه چشم گریان علی
نخل ها تنها برای اوست بار آورده اند
جزنمک اما ندیده سال ها نان علی

مجموعه دوبیتی های امام زمان عج

یک عمـر تو زخمــهای ما را بستــــــــی

هر روز کشــیدی به سر ما دستــــــــی

شعبان که به نیمه می رسد مهدی جان

ما تــازه به یادمان می آیــد هستـــــــی

***

این آخرین ستاره بخت است در زمین

آقاى سبزپوش بهارى بیا ببین

مرهم نمانده است و مداوا نمی‏شود

احساسهاى زخمى و دلهاى آهنین

***

تقصیر من است اینکه, کم می آیی

هر گاه شدم اسیر غم می آیی

این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

آدم بشوم , سه شنبه هم می آیی

***

عید است ولی بدون او غم داریم

عاشق شده ایم و عشق را کم داریم

ای کاش که این عید ظهورش برسد

اینگونه هزار عید با هم داریم

***

ما با تو که روبرو شدیم آقا جان!

پیش تو بی آبرو شدیم اقا جان!

خواندیم تو را و خودمان خوابیدیم

چوپان دروغگو شدیم آقا جان!

نه شرم و حیا, نه عار داریم از تو

اما گله بی شمار داریم از تو

ما منتظر تو نیستیم آقاجان

تنها همه «انتظار» داریم از تو

***

ای منجی رودهای سرگردانی

تعمید جهان درغضبی طولانی

الساعه بیا عزیز من؛الساعه

دنیای بدی شده خودت میدانی

***

یکبار نشد تورا صدایی بکنیم

تعجیل بخواهیم ودعایی بکینم

هرجا که به نفع بود با صوت بلند؛

گفتیم «بیا» تا که ریایی بکنیم


 

 

کسی برای ظهورت دعا نکرد

دیشب کسی برای تو سجاده وا نکرد

بغضی ترک نخورد و گلویی صدا نکرد

انگار ما بدون حضور تو راحتیم

وقتی کسی برای ظهورت دعا نکرد

شاعر؟؟؟

دکمه بازگشت به بالا