گلدسته دارد پس نگو گنبد ندارد
اینجا حرم دارد نگو مرقد ندارد
از عرش زائر دارد اینجا پس نگوئید
که زائر در حال رفت آمد ندارد
گلدسته دارد پس نگو گنبد ندارد
اینجا حرم دارد نگو مرقد ندارد
از عرش زائر دارد اینجا پس نگوئید
که زائر در حال رفت آمد ندارد
یادش بخیر آن صحن زیبا و دل آرا
جبریل یادش مانده آن گلدسته ها را
بعد از زیارت زائرت سر مست میرفت
بود آنقَدَر شهد ضریح تو گوارا
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام
من زائر قبور خراب مدینه ام
آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست
هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست
وقتی که استعاره قلم را فرا گرفت
جای حسن نوشت غریب و عزا گرفت
اشکی لطیف گونه او را که بوسه زد
با بغض و گریه دست به سوی خدا گرفت
می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهار فرزندش
در حریم بقیع ویران شد
دلم شورِ دمادم دارد اینجا
هوای گریه نم نم دارد اینجا
دلِ من روشن از نورِ حضور است
صفای سعی و زمزم دارد اینجا
در حریمی که روضه ممنوع است
روضه خوان شما خودِ قبر است
پیش جهل مدبران بقیع
چاره ی بغضِ در گلو صبر است
در حریمی که حرم داشت , ولی حالا نیست
آنقدَر خاک نشستهست , که دیگر جا نیست
ابرها گریه کنِ این همه بغضند , ولی
خاک , گِل میشود آنجا که هوا بارانیست
هرچه کردند به امید ثوابش کردند
جگر شیعه بسوزد که کبابش کردند
کاغذی بود غم شیعه, مسما به فدک
شرحش آنقدر گران بود, کتابش کردند
هر چند انتهای فلک خاک این در است
خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است
بال فرشته منت از این خاک می کشد
جنت کجا به گرد و غبارش برابر است
تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد
بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد
مثل فتح مکه درتغییر این بارِ مدینه
طرح را احمد بیارد,شهر را حیدر بسازد
خواب دیدم که تو حرم داری..
من ضریح تو را بغل دارم
خواب دیدم محرم آمده و
بین صحنت به کف کتل دارم