یک مشک , یک غیرت که از آن روبرو آمد
طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد
باید به استقبال آب و آبرویش رفت
وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد
یک مشک , یک غیرت که از آن روبرو آمد
طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد
باید به استقبال آب و آبرویش رفت
وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد
مانند سایه از سرم ای تاج سر , مرو
ما با هم آمدیم و تو بی همسفر , مرو
تنها نه این که خواهر تو , مادر تو ام
از رفتنت به خاطر من در گُذر , مرو
از شوق یاری ام دل از دست داده ای
تا آفتاب عصر خودت را کشانده ای
شرمنده ام …فرات پر آب است و تو عزیز
مانند ماهیان به تلظی فتاده ای
یک پر, دو پر , نه ! سهم تو تیرسه پر شده
سهم تو از بقیه کمی بیشتر شده
تیری که از سه جای گلویش دریده است
بیرون کشیدنش چقدر دردسر شده
زجا خیز ای گُل لیلا , امیدم بیشتر گردد
بگو بابا , که نیروئی به زانو باز برگردد
جوابم را نمیگوئی نگو , اما نگاهم کن
که با هر یک نگاهت سوی چشمم بیشتر گردد
این نیزه های در بدنت میکشدمرا
این لخته خون دردهنت میکشد مرا
ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا
این اسبها از این بدنم پا نمی کشند
جانم درآمد از کفنم پا نمی کشند
تا که گلاب ناب مرا در نیاورند
از غنچه های یاسمنم پا نمی کشند
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
نهال اهل حرم طعمه تبر شده است
تنت چقدر سزاوار بال و پر شده است
به خاک می کِشی از بس عزیز من پارا
کنار پیکر خود میکشی تو بابا را