شعر محرم و صفر

برادر بر زمین

من به روی تل,برادر بر زمین

آن گل خونی پرپر بر زمین

کار خود کردند آخر کوفیان

پیکرش زخمی شد آخر بر زمین

عزیز هستی

مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی

زهرا شدی,علی شدی ومصطفی شدی

وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت

تنها سواره ی حسن مجتبی شدی

قیام بعد تو

یک تنه زینب کند اینجا قیامی بعد تو

با کسی حتی نگفتم من کلامی بعد تو

تا که تو بی جان شدی بهر غنیمت آمدند

ناگهان در خیمه ها شد ازدحامی بعد تو

زبان مرثیه

وقتی که اشک روز چو باران و برف بود

کشته شدن برای عمویم به صرف بود

وقتی عسل جوانه زد از کام تشنه ام

سینه برای پر زدنم مثل ظرف بود

یادگاری مدینه

سیـــزدهجام زلعلت زده غم پی در پی

عسل است اینکه به لب ریخته ای یا که می؟

چه شکوهی است در این جشن که برپا کردی

می زدندت همه با هر چه شد از کی تا کی

مکر صفین

آفتاب غرور ایلت را

با نگاهت به جنگ شب بردی

زخم های جمل دهان وا کرد

تا که نام«علی» به لب بردی

یل شش ماهه

دل آقا اسیر زلفت بود

خنده ات باده ی حیاتش بود

نخ قنداقه ی مطهرتان

لنگرکشتی نجاتش بود

 

عمو اینــجاها

آمــده دشمن بد مـــست, عمو اینــجاها

چقــدرپاره ی سنگ اسـت, عمو اینجاها

ازچـپ وراست برای تو بلا می آید

چقدر تیرِرهـا هست عمو اینجاها

ای بزرگ خاندان آب­ها

ای بزرگ خاندان آب­ها

آشنای مهربان آب­ها

در مقام شامخ سقائی­ات

بند می آید زبان آب­ها 

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت

پدری که نگران سمت حرم بر می گشت

پسرش را به روی دست تماشا می کرد

چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد

اشک‌ فشان

تو به نی هستی و من موی‌کنانم پسرم

سرت ازنیزه نیُفتد نگرانم پسرم

به سرِنیزه‌ی تو خیره شده چشم ترم

بی سببنیست اگر اشک‌فشانم پسرم

همان وقتی که

همان وقتی که عمو بر تنت ردایت کرد

همینکه بال گشودی پسر صدایت کرد

گره به بند نقابت زد و میان حرم

پس از دو بوسه به پیشانیت دعایت کرد

دکمه بازگشت به بالا