شعر محرم و صفر

شبِ آخر

شبِ آخر بگذار این پَر ِمن باز شود
بیشتر رویِ تو چشم تر ِمن باز شود

علی شش ماهه

صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن

به زور ِ نیزه

هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم
سرت جدا شد و رَختَت جدا شد و دیدم

لجبازی

یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت

پاره شده …

نیزه خوردی و تمامی تنت پاره شده
صبرکن,تابرسم من,بدنت پاره شده

موقع دست و پا زدن

تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود

قوم وخویش!

او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید

پسرانم فدای تو

جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم
اذن جهادشان ندهی گریه میکنم

روز پذیرایی

آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را

فدای سرت…غصه ای نخور

وقتی تمام لشگریان هار میشوند
دور و بر عمو همه خونخوار میشوند

حرف آخر

یک طرف سرمستی و غوغای عالم گیرشان
یک طرف طومار امضاهای بی تاثیرشان

آمد محرم و …

آمد محرم و همه دم گیر هیئتم
با آه و دیده ی پر نم , گیر هیئتم

دکمه بازگشت به بالا