شبِ آخر بگذار این پَر ِمن باز شود
بیشتر رویِ تو چشم تر ِمن باز شود
شبِ آخر بگذار این پَر ِمن باز شود
بیشتر رویِ تو چشم تر ِمن باز شود
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم
سرت جدا شد و رَختَت جدا شد و دیدم
یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت
او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید
جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم
اذن جهادشان ندهی گریه میکنم
آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را
وقتی تمام لشگریان هار میشوند
دور و بر عمو همه خونخوار میشوند
یک طرف سرمستی و غوغای عالم گیرشان
یک طرف طومار امضاهای بی تاثیرشان
آمد محرم و همه دم گیر هیئتم
با آه و دیده ی پر نم , گیر هیئتم