شعر شهادت اهل بيت (ع)

حضرت خورشید بی نقاب

روحی فداک حضرت خورشید بی نقاب

عالیجناب , حضرت هادی مستطاب

ما را قبول کن تو به شغل کبوتری

بر روی بال خسته بزن مهر نوکری

وداع آخر

نشست مرد و به دامن گرفت دختر را

چشید طعم نفس های گرم مادر را

چگونه لب به وصیت گشاید او این دم

چگونه بار ببندد وداع آخر را

نقی صدایم بزنید

ای اهل جهان همه مرا بشناسید

زین پس همتان “نقی” صدایم بزنید

این نام جهانی شده شُکْرالِلّه

تاکور شود هرآنکه نتواند دید

 داود رحیمی

درخانه سگ پری نیاید هرگز

بانو همه جا نام شما عقده گشاست

مسکین تو از قید غم و غصه رهاست

درخانه سگ پری نیاید هرگز

تزویج تو باخلیفه از ریشه خطاست

سید مجتبی شجاع

 

خیانت تاریخ

هرکس به جهان تو ثناکرده بسی

خشنود دل فاطمه را کرده بسی

ای دختر با وقار زهرا و علی

درحق تو تاریخ جفا کرده بسی

سید مجتبی شجاع

 

ظهورحیدر(ع)

بانو زبانزد است حیایی که داشتی

تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی

نازل شود به وحی خدا مدح وصف تو

با آن مقام پیش خدایی که داشتی

فخر آسمان

نقی! نامی که فخر آسمان است

تلفظ کردنش حظ دهان است

ز القاب امام ِ هادیِ ماست

امامی که عزیز شیعیان است

عابر تنهای سامرا

گر تو مدد دهی قلمم نوحه گر شود

مرثیّه خوانِ محفل چشمان تَر شود

اینجا به خام نمره ی بالا نمیدهند

دلسوخته مرتبه دار است و سَر شود

هادیِّ آل فاطمه جانم فدای تو

لعنت به آنکه کرده جسارت به محضرت

تیری نشانده با سخن خود به پیکرت

نام تو آسمانیُّ و پاک و مقدَّس است

تو بی نظیری ُّو حرمی کرده باورت

بغض مانده در گلو …

آقا سلام ! بغض بدی مانده در گلوم

آورده اند سمت شما مرتدان هجوم

دجّالهای فتنه به این شهر آمدند

دیدند با توایم , همه قهر آمدند

صدای زمزمه ی جامعه…

صدای زمزمه ی جامعه کبیره ی توست

کهچشم ها همه اشک و نگاه خیره ی توست

هرآنکسی که در امواج عشق افتاده

برایعرض ادب در پی جزیره ی توست

به بهانه ی امام هادی(ع)

روزی برود اگرسرم با این شعر

می گویم وسرفراز محشرم با این شعر

بردشمن تو امام هادی ,لعنت

به به که خنک شد جگرم با این شعر

دکمه بازگشت به بالا