شعر شهادت اهل بيت (ع)

یا زینب

سر، نه آن است که همواره پریشان تو نیست
دل، نه آن است که سرگشته و حیران تو نیست

ما به شکرانۀ عشق تو به صحرا زده‌ایم
عاقلی شیوانۀ رندان بیابان تو نیست

کربلا تا شام

چگونه داغ ها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟کی؟میگذارد چشم بر هم در سفر زینب

فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب

دلشوره داشتی

دلشوره داشتی و برادر نداشتی
بعد از حسین(ع) سایه بر سر نداشتی

داغت عظیم بود و دل کوه را شکست
صبرت جمیل بود و برابر نداشتی

یا زینب

نگاهم ماند و از درها نیامد
نشانی از کبوترها نیامد
زمانی گردِ من پُر بود حالا..‌.
یکی از آن برادرها نیامد

نور عشق

اسیر رحمت خود کرده ای کرامت را
به دستگیری خود وعده ده قیامت را

ز دامن تو یقین دست صبر کوتاه است
خیال وصل شما کشته استقامت را

عصمت کبری

جلوه‌ی مُشترک حیدر و زهرا ؛ زینب
فیض جاری شده از عالم بالا ؛ زینب

نه‌‌ فقط‌ فخرِ تو؛فخرِ پدرت‌ هم بوده
به تو گفتند اگر زینت بابا ؛ زینب

هادی راه

ذره ای از خاک پای حضرتش شد آفتاب
ماه از شرم جمالش زد به روی خود نقاب

گل بدون مهر او خار است،اما عکس آن
شک ندارم حب او از خار میگیرد گلاب

غریب آقام

دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد

زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند
چه کند از دل اگر ناله‌ی زهرا نکشد

کینه زهر

سینه ات از کینه زهری کشنده شعله ور
از نفس افتادی و کم کم، کمانی شد کمر

سامرا آهی کشید و پیکرت را بوسه زد
مضطر و صاحب عزا شد «جامعه» از این خبر

وامصیبت

ای توتیای حور و مَلَک خاک پای تو
ای بهتر از بهشت برین سامرای تو

تنها نه سامرا، نه زمین و اهالی اش
هفت آسمان نشسته به زیر لوای تو

آیه ی تطهیر

زهری که پا گذاشته بر روی هر پرش.
بسمل نموده، مثل گلی کرده پرپرش.

بغضی که روی داغ دلش چنگ می کشد.
ایفا نموده روی گلو نقش خنجرش.

غریب سامّرا

ازحصار غریب سامّرا
ناله از کنج سینه می آید
ناله بی کسی مردی که
گشته دور از مدینه می آید

دکمه بازگشت به بالا