وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد
غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد
گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش
گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد
وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد
غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد
گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش
گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد
اگر ز زهر جفا سوخت نازنین بدنت
ولیک نیزه نخورده به استخوان تنت
ندید پیکر تو زخم و ،سر بریده نشد
ز سم اسب نگشته است پاره پیرهنت
روضه ات را چه بخوانیم چه نه غم داریم
پشت هر واژه و هر قافیه ماتم داریم
شاعر سوگ علی بن محمد چه کم است
مثل مداح که در مجلس تو کم داریم
تاریک بود دور و برت ایهاالنقی
سویی نداشت چشم ترت ایهاالنقی
خون میگریست بر تو و بر حال و روز تو
چشم ملائک و پسرت ایهاالنقی
علی الدوام نمک گیر دست خوبانم
چه سِرّی است در این رابطه نمیدانم!
سوار کشتی شان میکنند سگ را هم..
کنار نوح که هستم چه غم ز طوفانم
در غربت این شهر چون جانت فدا شد
شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد
این خاک اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود
بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد
میان شهرِ غریبی که آشنایی نیست
برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست
شبیه گیسوی بیشانه در بیابانی
گره به کار بیافتد؛ گرهگشایی نیست
در دلت لحظههای آخر عمر
کوهی از غصهها و از غمهاست
چه بگویم، خودت که میدانی
زهر ارث سلالهی زهراست
یادم نمی رود سفر آخر حسین
یادم نمی رود که چه آمد سر حسین
یادم نمی رود که داماد کربلا
زد دست و پا مقابل چشم تر حسین
ای صبا بگذر ز لاله زارِ من
لاله افشان لاله بر گلزارِ من
گو تو از درمانِ دردِ بی شمار
زآتشِ در کوچه و بازارِ من
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بیتردید
هر جا تو باشی رد پایی از برادرهاست
گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه
ذکرِ یا اُمالبَنین یعنی همان یا فاطمه
خانهی بی فاطمه هرگز نمیخواهد علی
هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه