شعر شهادت اهل بیت

امن یجیب

باز هم امن یجیب ِ طفل مضطر شد بلند
نافله خواندی نشسته آه حیدر شد بلند

باز هم از خواب ، امشب مثل هر شب فاطمه
مجتبی با وای مادر ، وای مادر شد بلند

زندگی ام را نظر زدند

شهر مدینه زندگی ام را نظر زد
شاخ گل امید من را با تبر زد

کشتی امید علی پهلو نگیری
از این علی دلشکسته رو نگیری

مادر

گل چه کند شب به شب سحر که نباشد
درد به دختر رسد پدر که نباشد

ای پدر آن روزهای خوب چرا رفت؟!
حرمت ما پنج تن بگو که کجا رفت؟!

خدا رحم کند

آنطرف لشگر خونخوار خدا رحم کند
اینطرف مصحف ایثار خدا رحم کند

با لگد زد به در سوخته با بغض علی
فاطمه خورد به دیوار خدا رحم کند

یا زهرا(س)

با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی
ماه‌بانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی
“عقلِ”بی احساس را با”عشق”دمخور می کنی
دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی

سلام علیِ مظلوم

صدای آمدنت بهترین ترانه ی من
فدای در زدنت ای چراغ خانه ی من

شکسته‌بالِ تو پرواز می کند..،امروز
خودش برای تو در باز می کند امروز

امّ ابیها

چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را

چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را

مادر

در خودش پیچید و جسمِ لاغرش را جمع کرد
شکل زینب شد زِ بس بال و پرش را جمع کرد
گرچه زحمت داشت اما با همین دست خودش
این سه ماهه لاله های بسترش را جمع کرد

خانه وحی

اینجا ، در این خانه قنوت آغاز می شد
مرغ دعا آرام در پرواز می شد

همسایه ها هم فیض خود را می گرفتند
وقتی نماز فاطمه آغاز می شد

مظلوم علی

تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست
پهلوی او‌ هم‌ بشکند – زخمی است ، اما هست

سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست
زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست

زهرای من

نفسم در نمیاد گریه کنم
دوس دارم داد بزنم نمیتونم
فاطمه پاشو بهم بگو آخه
چجوری بعد تو زنده بمونم

فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است
آی مردم! بخدای احد! او هم احد است

قامت سرو خودش را به علی داد و خمید..
راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است

دکمه بازگشت به بالا