شعر مذهبی

آنقدر ناله شدم

آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین
آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین

موی من تار به تارش شده پیش تو سفید
مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین

آقای من

آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
از جاده های روشن فردا بیایی

دوری تو بغضی نشانده در گلویم
ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی

یا ولی الله

شِکوه ها دارم از ایمانی که نیست
کُشت من را چشمِ گریانی که نیست

آی مردم! یار را گم کرده ام
خیمه دارم در بیابانی که نیست

پروانه ایم

پروانه ایم..،از شمع، استدعای ما شاهد
غم پروریم،اندوه جان‌فرسای ما شاهد

از هرچه غیر عشق تو بیزارِ بیزاریم
بی اعتنا بودن به این دنیای ما شاهد

حُبُّ الحُسَین أجَنّنی

وقتــی(زُهیر) ساختن است عادتِ حسین
هست عاقبت به خیری ما حاجتِ حسین

رویش سپید باد چونان گیـسوی(حبیـب)
هرکس گذاشت عُـمْر ، پی خدمتِ حسین

عزیزم حسین

تویی دریای بی پهنای خِلقَت..،ما نَم‌َت هستیم
تو بیش از ظرفیت‌های وجودی،ما کم‌َت هستیم

ملالی نیست..،ما را حبس کن در پیله‌ی داغت
که این پروانه‌بودن را بدهکار غم‌َت هستیم

فراق کربلا

زندگی تلفیق شیرینی از اشک و خنده هاست
اشک، اصل روزگار از همه دل کنده هاست

از همه دل کنده ها آغوش را حس می کنند
کربلا آغوش گرم از حسین آکنده هاست

لب تشنه ام

مانده است ز فرصتم دراین دنیا کم
لب تشنه ام و بضاعت دریا کم

روضه است پناه ما، بیا از سر ما..
یارب مکن این سایه ی طوبا را کم

یاحسین

شیرین شود به بُردن نام تو کام ما
این یاحسین ماست شراب مدام ما

تنها دو قطره اشک برای تو ریختیم…
زهرا به یاد خویش سپرده‌است نام ما

آغازِ بهارِ شیعه

آن کف پایی که بر خاک بیابان خورده باشد
فیضِ آن این است که خار مغیلان خورده باشد

“اَلبِلاءُ لِلوِلا”..،یعنی پری که در مسیر است
بیشتر باید یقیناً، تیر شیطان خورده باشد

یوسف”گُم‌گَشته

تا قدم هایم به سمت تو وصالی تر شده
جاده ی پُرپیچِ هِجرَت اِنفِصالی تر شده

“یوسف”گُم‌گَشته باز آید به کنعان یا که نَه!؟…
فرضِ بیناییِ “یعقوب” احتمالی تر شده

مستحقم سائلم

مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز

آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز

دکمه بازگشت به بالا