شعر مدح اهل بیت

مجنون علی

در حسرت خم خانه به خم خانه ی بعدی
مستی زده پیمانه به پیمانه ی بعدی

میگفت بیائید و بمانید و بمیرید
از عشق تو دیوانه به دیوانه ی بعدی

به عشق علی

علی اگر گذری سوی آفتاب کند
به یمن گرمیِ خود مهر را مذاب کند

برای ماه چه دستِ توسلی ابر است
که روبروی علی چهره در نقاب کند

یا علی مدد

به قصد میکده رفتم به ره ، ادب مددی
منی که خانه نشینم به روز ، شب مددی

خمار و خسته و خاموش و خواب آلوده …
کسل شدم ز دهن دره یا طرب مددی

یا علی مدد

علی اگر گذری سوی آفتاب کند
به یمن گرمیِ خود مهر را مذاب کند

برای ماه چه دستِ توسلی ابر است
که روبروی علی چهره در نقاب کند

حضرتِ خورشید

اینبار فقط خشم فقط غیرت و دردیم
هیهات اگر تیغ ، اگر نعره نگردیم
کوهیم و زمین دید که ما مَردِ نبردیم
کوهیم و دل آزرده‌ی هتاکیِ گَردیم

نان حلالم تویی علی

انگونه ای که عطر زشیشه فرار کرد
عاشق فرار از همه عالم به یار کرد
دل را نفوذ چشم خمارت شکار کرد
در بهت و حیرتم که نگاهت چه کار کرد..!

و من یمت یرنی

به حیرتم چه بگویم احد و یا که صمد
به آنکه هست به معنی لم یلد یولد

کسی که مرغ خیالات هم به او نرسد
چه دست و پا بزند مدعی به دست خرد

مولای من

خدا در آینه اش آنقدر علی را دید
که بر خود از همه نزدیک تر علی را دید

نبی سپرد زمین را به او و هرچه که رفت…
…به سمت عرش خدا، بیشتر علی را دید

جانم علی

علی که گفت دلم از عذاب در آمد
سلول های تنم در جواب در آمد

نه اینکه می زده ام نه! فقط علی گفتم
ببین وجود مرا که به تاب درآمد

نامت شفا بخش است

نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است

دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است

آقای من

چشمت به دام انداخته ترفندها را
مست لبت آورده ایی لبخند ها را

وقتی نظر دارد خدا هم بر نگاهت
باید عوض کرد ای صنم سوگندها را

عرشِ مُعَلا

ما خاک نشین ، عرشِ مُعَلا زینب
ما آجرِ اول و ثریا زینب
مجموعه ی پنج تن شده دریک قاب
آئینه ی مرتضا و زهرا زینب

دکمه بازگشت به بالا