شعر مذهبی

آموزگارِ دین

حیرانی ام بود به درِ علمتان وکیل
باشد خرد به پیش تو ای عقل کل ، علیل

آموزگارِ دینی و پروردگار عشق
بر شرح علم ، درس شما هست بی بدیل

حسین جان

زندگی را عشق زیبا میکند
عشق را ارباب معنا میکند
عاشقی را ازحسین آموختیم
عاشقان را عشق شیدا میکند

یابن الزهرا

همه ى شهر غرق خوابند و
پیر میخانه بى قرارِ خدا
پیرمردى که مادرش زهراست
بوده از کودکى بهار خدا

غرق مناجات

اگرچه بر همه عالم گره گشا بودم
میان موج مصیبات مبتلا بودم

همیشه غفلت اصحاب دردِسر ساز است
به وقت فتنه چه بی یار و آشنا بودم

یا عزیزالله

از قضا ما را خدا از اهل ایمان می‌نویسد
ما أطیعوالله می‌دانیم، قرآن می‌نویسد

قُل تَعالَو نَدعُ می‌خوانیم، ثابت می‌کند ما
مومنِ عشقیم، آری آلِ عمران می‌نویسد

عشق علی

«حق روز ازل کل نعم را به دلم داد»
بر روی سرم سایه عشق علی افتاد
از لطف خدا شد دل تنگم علی آباد
هر ذره ای از جان و تن من شده فریاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

در راه جنون

در راه جنون تو کسی دل نگران نیست
در بند زمین نیست و در بند زمان نیست
جز دیده وابروی تو رنگین وکمان نیست
بی نام تو در مأذنه ها نور اذان نیست

شکوه چشم تو

حماسه فکر می کنم به ذوالفقار می رسم
من از شکوه چشم تو به اقتدار می رسم

به با نگاه کشتنت، به مرده زنده کردنت
به فلسفه، به معجزه ، به اختیار می رسم

عشق ازلی

«حق روز ازل کل نعم را به دلم داد»
بر روی سرم سایه عشق علی افتاد
از لطف خدا شد دل تنگم علی آباد
هر ذره ای از جان و تن من شده فریاد

لبیک یا امیرالمؤمنین

شکرخدا که عمریست در پشت این درم من
سرمایه دارِ شهرم، مسکین حیدرم من
لب تشنه ى شراب ساقىِ کوثرم من
در مکتب ولایت شاگرد قنبرم من

التیام

بر هر کسی که ساقی کوثر امام نیست
عالم به نام او بشود هم، به کام نیست

در پیشگاه حضرت حیدر برای ما
بالاتر از مقام گدایی مقام نیست

ضربه ی سنگین

شیر را در چشم اهل روضه بی‌مقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد

از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد

دکمه بازگشت به بالا