دوباره غروب است و دل بیقرار
به پایان نیامد چرا انتظار؟!
عزیزِ دل از غیبتش برنگشت
جهان شد دوباره به غربت دچار
دوباره غروب است و دل بیقرار
به پایان نیامد چرا انتظار؟!
عزیزِ دل از غیبتش برنگشت
جهان شد دوباره به غربت دچار
سوی تو رو کرده ام تا بنگری بر حال من
خوب میدانم که دلخور هستی از اعمال من
کاش امشب بر گرفتاری من فکری کنی
بد گره خورده به معصیت همه امیال من
سحر از بهترین ساعات رندان است
که این شب زنده داری باب ایمان است
چه خوب است این که فکر آن طرف باشد
دو روزی این طرف هرکس که مهمان است
دلتنگم و حال دل من نیست مناسب
در مسجد و محرابِ تو ای حاضرِ غائب-
صد مرتبه «إیاکَ» و صد مرتبه «نَعبد»
با چشم ترم نذرِ تو شد حضرت صاحب
سوی تو رو کرده ام تا بنگری بر حال من
خوب میدانم که دلخور هستی از اعمال من
کاش امشب بر گرفتاری من فکری کنی
بد گره خورده به معصیت همه امیال من
بی تو یک روز نشد خوب به فردا برسد
یا دعا از سر سجاده به بالا برسد
زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو
کی به آخر نفس این شب یلدا برسد
میشناسیم همه جود و عطا را به حسن
کرم و بخشش و احسان و سخا را به حسن
بگذارید بگویند گدائیم گدا
غم نداریم سپردند گدا را به حسن
چه می خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی
چه می خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی
شب طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد
بهار زود هنگامند ، شب های زمستانی
آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
زحمتی را که پدر از کار طفلان میکشد..
گرچه باشد سخت!با شوق فراوان میکشد
پای لنگان و مسیر سخت و شیطان در کمین..
زحمت کار مرا شاه خراسان میکشد..
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم
قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم
خوشا به حال رفیقی که چشم تر دارد
خوشا کسی که هوای حرم به سر دارد
همیشه مرغ دل آدمی به پرواز است
خوشا دلی که برای تو بال و پر دارد