محسن صرامی

الجار ثم الدار

روزي شنيدم اين روايت را كه زهرا
فرمود بعد از شكوه از بعضي به مولا

مردم نمي پرسند حال از ما بماند
خسته شده همسايه از زهرا بماند

روضه ميخوانم

نشستم از غمت گفتم ولي ديگر نخواهم گفت
من از شرح غمت با گوش هاي كر نخواهم گفت

دوباره صحبت از هيزم دوباره صحبت از آتش
من از ياسي كه پشت در شده پرپر نه…خواهم گفت

ماتمكده

مديون تو بود از ازل عالم هميشه
پس تا ابد شد مات تو آدم هميشه

ماتمكده باشد برايم بي تو عالم
خيمه زده بي تو به قلبم غم هميشه

درد پهلو

درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است
دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است

حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او
حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است

روضه ي مادر

با لگد زد وحشي نامرد آن در را بماند
ديد تا نقش زمين ياس پيمبر را بماند

لااقل اي كاش حرفي از مسلماني نميزد
نه،نميگويم كه او آيات كوثر را بماند

یاعلی

انگار با این دردهایت خو گرفتی
دیدم که زینب را سر زانو گرفتی

دیدم برای حاجت همسایه هایت
یک دست،ذکر یاعلی یاهو گرفتی

عجل وفاتي

از اين به بعد و بعد از اين دلواپسم من
در شهر پيغمبر غريب و بي كسم من

يك عمر از تو دل نخواهم كند زهرا
با آنكه ممسوس به ذات اقدسم من

خزان بعد از خزان

كار من اين روزها صبر است و صبر و انتظار
تو قرارم هستي و بي تو ندارد دل قرار

مثل من بي تاب مانده مثل من خون گريه كرد
مي چكد روي زمين اشك از غلاف ذوالفقار

جود و عطا

ميشناسيم همه جود و عطا را به حسن
كرم و بخشش و احسان و سخا را به حسن

بگذاريد بگويند گدائيم گدا
غم نداريم سپردند گدا را به حسن

غم هجران

من از غم هجران گله دارم،تو نداري
از شام كماكان گله دارم،تو نداري

موي سر من سوخته و شانه ندارم
از موي پريشان گله دارم،تو نداري

ابتا یا حسین(ع)

کم آورده به پای تاول پایم سفر حتی
نباید جان به تن می ماند تا ماه صفر حتی

منی که دائما بودم در آغوش پر از مهرت
ندارم از تو و احوال تو دیگر خبر حتی

نشنيد كسي سوز صداي سخنم را
ديدند ولي لحظه ي پرپر شدنم را

مشغول دعا بودم و مشغول مناجات
بستند به سر نيزه سنان ها دهنم را

دکمه بازگشت به بالا