رضا دین پرور

فدای لب عطشان حسین

شب جمعه که شود جرم و خطا می بخشند
دست خالی نرو با شوق بیا می بخشند

این کریمان همه احوال مرا می پرسند
این کریمان همه عصیان مرا می بخشند

فی امان الله

رزق معراج علی، معراج رفتی بی علی
دیدی آخر من شدم محتاج، رفتی بی علی

کوچه ها از ازدحام دشمنان خلوت شده
یک مدینه از شکایت های تو راحت شده

بانوی من

از بسکه سنگ خورد و شکستند ساغرم
پیش کسی گلایه خود را نمی برم

دور از حرم، دخیل دعاهای فطرسم
شاید دوا گذاشت به زخم روی پرم

آقای من

من از این دنیای نیرنگ و فریب
آمدم سوی غریب بن غریب

نوکر سرخورده ات برگشته است
باز کن آغوش خود را ای حبیب

بی من نرو

آیه و تفسیر شرحِ صدر من، بی من نرو
بهترین تقدیر شام قدر من، بی من نرو

عمر شبهای بلندم! کم شدی پای علی
شاخهء طوبای خانه! خم شدی پای علی

فاطمیه

هرچه من درصفات حق دیدم
همه جا جلوه کرده ای زهرا
تو که هستی که مصطفی گفته
بارها مادر خودش او را

قافله سالار رسید

باز چشمم به دری مانده ز خواب افتاده
دلم از فرط جنون در تب و تاب افتاده
کاسه در برکه ی مواج شراب افتاده
کار من باز به یک باده ی ناب افتاده

عصمت الله

کنار زد چو سپیده سیاهی شب را
گرفت مهرِدل افروزِمهر، کوکب را
نوشت دست قضا، حُسن حُسن مطلب را
به روی دست ملائک چو دید زینب را

یا زینب(س)

آشتی می کند دلم با عشق
در شب ابری تولّد تو
بال ها می زند کبوتر شوق
در دل آسمانی خود تو

ماتم فدک

حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم
حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم

میان راهروی خانه دود مانده هنوز
تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز

یا صاحب الزمان(عج)

تکیه کردم بر همه بر روی دیواری که نیست
یخ فروشم یخ فروش اینجا خریداری که نیست!

آه! چاه جمکران، دلتنگ دیدارم چقدر
نامه هایم را نبردی پیش دلداری که نیست

یا ولی الله

شِکوه ها دارم از ایمانی که نیست
کُشت من را چشمِ گریانی که نیست

آی مردم! یار را گم کرده ام
خیمه دارم در بیابانی که نیست

دکمه بازگشت به بالا