شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

شاخِ شمشاد حسن

شاخِ شمشاد حسن از دور تا معلوم شد
قامتش زخمیِ تیرِ چشم‌های شوم شد

تا بماند سنگ‌باران گشتنش در یادها
نُقل پاشیدن سرِ دامادها مرسوم شد

قد او کوتاه اما نیزه کوتاهی نکرد
که بلند از این مصیبت ناله‌ی معصوم شد‌

نامه‌اش وقتی به دست نعل مرکب‌ها رسید
پیکرش از پشت و رو هم مُهر شد هم موم شد

درمیان هلهله کوفه حنابندان گرفت
بند بندش واشد و رنگ حنا معلوم شد

رنجِ قدّی که به زیر سم مرکب‌ها کشید
باعث رنجیدن هر چارده معصوم شد

بین حرفش لشگر دشمن دویده بود که
ناله‌ی «من را عمو دریاب» نامفهوم شد

لحظه‌ی آخر در آغوش عمویش جان سپرد
آن که یک عمری از آغوش پدر محروم شد

داغ او در کربلا داغ حسن را زنده کرد
در مدینه باز انگاری حسن مسموم شد

از همان روزی که زهرا ناله زد فضه بیا
کشتن معصوم زیر دست و پا مرسوم شد

صورتش وقت به میدان رفتنش معلوم بود
وقت برگشتن به دارالحرب نامعلوم شد

پیکرش آورده شد خیمه کنار پیکری
که به سختی تکه تکه در عبا منظوم شد

رفتنش از خیمه داغی روی داغ اکبر است
نوعروسش با غمی نو به عزا محکوم شد

کربلا جشن عروسی، شام هم ماه عسل
قِصّه زیر سُم شروع و روی نی مختوم شد

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا