شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

محراب غرق آتش

محراب غرق آتش

مهمانِ دختر است علی , جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد

دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقه‌ی در : جانِ من مرو

پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت

مسجد رسید روضه‌ی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند

تا ضربه خورد بُغضِ پریشانی‌اش شکست
تا ضربه خورد صفحه‌ی پیشانی‌اش شکست

جبریل پیشِ ضربه‌ی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت

اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمه‌اش وای با سرش

محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد گوشه‌ی چشمش کبود شد

خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است

خون می‌چکید از سر و روی و محاسنش
زهرا رسیده بود , در آغوش محسنش

رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود

آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید

ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت

اینبار شُکر که زینب عبا ندید
اینبار شکر که او بوریا ندید
 حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

با این شرایط موافق هستید.

دکمه بازگشت به بالا