شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت شام
رفتی حسین
سخت است دلسپردگی و دلبری که نیست
رفتی حسین و مانده ام و باوری که نیست
بعد از تو من مصیبت سختی ندیده ام
از رفتن تو حادثه ی بدتری که نیست
باید ببوسمت , به وصیت عمل کنم
درمانده ام … به پیکرت آخر سری که نیست
در بین راه و بین حرامیست حسرتم –
چشمان پر ز غیرت آب آوری که نیست
کارم کجا کشیده که بر سر نهاده ام
دستان زخمی ام عوض معجری که نیست
از دشمنان به نیزه ی تو برده ام پناه
جز نیزه ی تو سایه ی بالاسری که نیست
قرآن بخوان و خط بده فرمانده ی سپاه
من جنگ میکنم عوض لشکری که نیست
شاعر؟؟؟