شعر شهادت حضرت قاسم (ع)
عزیز دل عمو
نوشتند پایت بلایی بزرگ
نوشتند پایم عزایی بزرگ
به این سن و سالت چه مردی شدی..
شدی یک تنه مجتبایی بزرگ
دراین جای تنگ انقدَر پا زدی
که انگار رفتی به جایی بزرگ!
عمو گفتنت سخت شد وای من
دهانت گرفته به پایی بزرگ
لب کوچک و سنگهایی درشت
تن کوچک و سنگهایی بزرگ
به دور تنت انقدر سنگ ریخت
بنا شد به دورت بنایی بزرگ
کمی رو به قبله کمی رو به من
تنت خورده انگار” تا”یی بزرگ
چنان سم مرکب کشیده تورا
که جا میشوی در عبایی بزرگ
برای تو با نیزه حجله زدند
نشسته به دستت حنایی بزرگ
عسل ریخته با چه جمعت کنم؟
دعا کن برایم دعایی بزرگ
سید پوریا هاشمی