تا “یا حسین” ذکر شریف شفاعت است
نامی به غیر نام تو بُردن حماقت است
هرگز به سینه ام نزدی دست رد حسین
آخر چه کس شبیهِ تو اهل رفاقت است!؟
تا “یا حسین” ذکر شریف شفاعت است
نامی به غیر نام تو بُردن حماقت است
هرگز به سینه ام نزدی دست رد حسین
آخر چه کس شبیهِ تو اهل رفاقت است!؟
می گویَم از رودی کَز او یَم می شود تامین
از اشک او باران نم نم می شود تامین
با دودِ آهَش شعله ی غم می شود تامین
از دستپختش رزق عالم می شود تامین
هر نفس شعله ای از سوختنت می آید
آه چون آتش سرخ از دهنت می آید
وای اگر زخمِ زبانبسته دهن باز کند…
بوی خون است که از پیرهنت می آید
دیدههایم چادرِ خاکی که رُویَت می کند
ناگهان در چشمهایم اشک حرکت می کند
اذن این گریهنمودن ها به دست فاطمه است
چشم را در محفل غم اوست دعوت می کند
خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا
پناه بی پناهیِ منِ بی دست و پا زهرا
چراغ عرش،فانوس حیاط خانه ات بوده
تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا
راز آئینه رو برملا نکن
خودتو این همه جابجا نکن
الهی درد و بلات به جون من…
در خونه رو تو دیگه وا نکن
در بین بستری و مداوا نمی شوی
بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟
برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام
برخیز ای توسلِ شبزندهداری ام
نمی خواهد مرا آن یار که دنیاست خواهانش
همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش
از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمهگاهِ توست
همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی
ماهبانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی
“عقلِ”بی احساس را با”عشق”دمخور می کنی
دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی
شبی که ختم خواهد شد دمِ صبحش به دیداری
هزاران ساعتش وَللّهِ می ارزد به بیداری
سحر از تاب گیسویَت به گوش باد گفتم..،گفت:
عجب یاری عجب یاری عجب یاری عجب یاری
دخیل عشق را هر کس به پای یار می بندد
یقیناً راه دل را بر روی اغیار می بندد
طریقِ “وصل” را بی زخم رفتن از محالات است
چه خوشبخت است آن که بر کف پا خار می بندد
اشکِ مناجات سحر را می خرد زهرا
گریهکُن خونین جگر را می خرد زهرا
وقتی شریکات “شمع” باشد،سود خواهی بُرد
پروانه ی بی بال و پر را می خرد زهرا