شعر محرم و صفر

قوم وخویش!

او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید

پسرانم فدای تو

جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم
اذن جهادشان ندهی گریه میکنم

روز پذیرایی

آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را

فدای سرت…غصه ای نخور

وقتی تمام لشگریان هار میشوند
دور و بر عمو همه خونخوار میشوند

حرف آخر

یک طرف سرمستی و غوغای عالم گیرشان
یک طرف طومار امضاهای بی تاثیرشان

آمد محرم و …

آمد محرم و همه دم گیر هیئتم
با آه و دیده ی پر نم , گیر هیئتم

برگرد …

زِراه آمده از خانه ی خدا برگرد
 اگر خودم به تو گفتم بیا ٬ نیا برگرد

ماه محرم

سینه زنان حسین زمزمه بر پاکنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید

غربت غم های زینب

اگر از غربت غم های زینب با خبر باشی
 و تو در راه بی پایان اسیر همسفر باشی

خانه زاد غم و اشک

هرکس که خانزاده غم واشک و ماتم است
یک ماه نه تمامی سالش محرم است

هاله هایی از نور

به زیر بیرقتان عشق در تب و شور است
به زیر بیرقتان هاله هایی از نور است

شلاق و شب و تاول سرخ

وقتی که پدر سه ساله اش را می دید
هفتاد و دو سر به روی نی می لرزید

دکمه بازگشت به بالا