رضا دین پرور

یا باب الحوائج

بالاترین خورشید، گنجی در خفا بود
لبهای خشکش، تشنهء ذکر و دعا بود

بی جلوه هم از بندهء بد، عبد می ساخت
موسای ما در معجزاتش بی عصا بود

دل یکی، دلبر یکی

جلوه ها بسیار اما دل یکی، دلبر یکی
بین این میخانه ها، باده یکی ساغر یکی
ریشه های ما یکی، مصدر یکی، محشر یکی
تا ابد حیدر یکی، کوثر یکی، مادر یکی

بی بی جان

توحید دارد روح پیغمبرشناسی
توحید دارد در خودش حیدرشناسی

آنانکه ساقی جز علی دارند کورند
چیزی نمی فهمند از کوثرشناسی

یا ام البنین

ای مادر آب، آبرویت
ای علقمه، جامی از سبویت
ای زمزمِ اشک ما ز جویت
دریا، دو سه قطرهء وضویت

یا صاحب الزمان

ز غم رها شده ام از به غم دچار شدن
مرا به هوش بیاور در این خمار شدن

ببند پای مرا هرکجا که میخواهی
گریز نیست مرا پای تو شکار شدن

یا ولی الله

نیست دردی کُشنده تر ز فراق
استخوان آب میکند مرفاق

غم دوری تو مصیبت شد
شده ام با همه بجز تو عیاق

یا الله

کوله باری پر از جفا دارم
دست خالی، سر و صدا دارم

راستش با تو نیستم رو راست
ناز من را نکش، ادا دارم

یا صاحب الزمان

شد آمدنت دیر و ندارم نگرانی
کارم شده از دوری تو خوش گذرانی

دلبسته ی دنیا شدم ای دلبر عالم
اصلاً نشده از دل من خانه تکانی

بی من نرو

آیه و تفسیر شرحِ صدر من، بی من نرو
بهترین تقدیر شام قدر من، بی من نرو

عمر شبهای بلندم! کم شدی پای علی
شاخهء طوبای خانه! خم شدی پای علی

بخند جان علی

ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد
تمام آینه ها را غبار می گیرد

سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
به گریه فضه ترا از کنار می گیرد

لیلای من

خسته ام لیلای من! دیگر مرا مجنون نکن
آخر عمری مرا از خانه ات بیرون نکن

پیرم اما با همین پیری به دردت می خورم
نوکر خود را بخر ارباب، چند و چون نکن

لیلای من

خسته ام لیلای من! دیگر مرا مجنون نکن
آخر عمری مرا از خانه ات بیرون نکن

پیرم اما با همین پیری به دردت می خورم
نوکر خود را بخر ارباب، چند و چون نکن

دکمه بازگشت به بالا