سید پوریا هاشمی

آی مردم جگری سوخت

وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند
کودکی را شرر حادثه ای پیر کند

من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم

خاک حرمش شفاست

از درک بشر جداست ماشاالله
چون‌ مشتریش خداست ماشاالله

خاک حرم کعبه حرام است به ما
خاک حرمش شفاست ماشاالله

دربساط عشق

دربساط عشق هرکس زحمتش بالاتراست..
پیش زهرا مادرت شخصیتش بالاتراست!

هرکه محض احترامت معصیت کمتر کند
روزی اشک میان هیئتش بالاتراست..

یا زینب

از اول گل هر سخن بود زینب
کسای روی پنج‌تن بود زینب
چنان مادرش ممتحن بود زینب
بدون تبر بت شکن بود زینب

من کویرم

روزگار دلم به سامان نیست
من کویرم خبر ز باران نیست

سخت با خود کنار می آیم
ساختن با فراق آسان نیست

سوخته رویم

در وادی ایمن قدمی پا نگذراند..
عشاق محلی به تسلی نگذراند

بوسیدن تو ضعف و عطش را ز تنم برد
گیرم جلویم آب و غذا را نگذارند

پرچمت بالا

نه شعار ما،شعار عالم است
پرچمت بالاتر از هر پرچم است

هرکسی دیوانه ات شد عاقل است
عقل هر کس نیست مجنونت کم است

برادر زینب

گرفتم از سر نی افتاب ریخته را
کشانده ام طرف جوی آب ریخته را

هزار معجر اگر داشتم همه میسوخت
نگاه کن ز روی بام عذاب ریخته را

گفتم حسین و یا حسینش آمد از جانم
هر یا حسینم داشت خیر ختم قرآنم

تا روضه رفتم روح من را کربلا بردند
فرش حسینیه ست قالی سلیمانم

یا بنت الحسین

سخت است مجنون دور از لیلا میوفتد
دختر که باباییست بی بابا میوفتد

گردن‌ نمیماند برای آن کسی که..
روی شتر با سر از آن بالا میوفتد

سالار زینب

کاش شام غم من را تو سحر گردانی
جنگ خونین مرا غرق ظفر گردانی

غصه ای نیست اگر زیور من غارت شد
چادر سوخته را کاش که برگردانی

ذکر یاحسین

شوری دوباره بر دل عالم رقم بزن
برخیز باز سردر خانه علم بزن
با یا حسین بال و پری تا حرم بزن
فرموده اند ماسک بزن،ماسک هم بزن!

دکمه بازگشت به بالا