هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
پیش تو سر شکسته نباشم نمیشود
باید که سیل جان مرا شستشو دهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود
شعر روضه
چشمم از آستانت غیر از کرم ندیده
ای آیه ی محبت، از تو به ما رسیده
از خانه ی کریمان خالی نرفته دستی
سائل نشد پشیمان از منت کشیده
در مناجات خدا از همه بهتر گریه است
آب تطهیر گناه، اول و آخر گریه است
زحمت پای ورم کرده ی مادر شده است
تا بفهمیم که قصد از می کوثر گریه است
گدا را تو با دیده تر ببخش
بکوبم سر خویش بر در ببخش
بیا قبل از آنکه رسوا شوم
به پیش همه روز محشر ببخش
چار فصل من زمستان شد، بهاری اش کنید
چشمه ای خشکیده آوردم که جاری اش کنید
اینکه با آلودگی در ساحل رحمت نشست
غرق عصیان است، غرق شرمساری اش کنید
آمد رمضان سفره ی دل باز کنیم
گُلبانگِ دعا به سویش ابراز کنیم
ایامِ مناجات و ثَنا آمده است
تا عَرش خدا دوباره پرواز کنیم
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده
اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده
آنکس که اول ماه دست مرا گرفته
سی شب برای من در میخانه جا گرفته
با یار وعده دارم هرشب همین حوالی
شبهای ساکت من بوی خدا گرفته
باز با شرمندگی مثل همیشه آمدم
با امید و آرزوی عفو این در را زدم
گردنم را کج نمودم ، کاسه ی چشمم پر آب
یا عظیم العفو از این خانه ننمایی ردم
با نگاهی راحتم کن از بلایا زودتر
دور کن قلب مرا از حبّ دنیا زودتر
یا غیاث المستغیثین کار دستم داده نفْس
غرقِ عصیانم بگو می بخشی آیا زودتر؟!
قصه ی مجنون تو میدانی که چیست؟
یا جنونش بهرِ لیلاییِ کیست؟
از چه رو شد شهره بر خلقِ جهان؟
از چه عشقش شد عجین با جسم و جان؟
گفته بودم، که به هر جا بروی می آیم
گر چه آواره به صحرا بشوی می آیم
گفته بودم، به سفر یا به حضر یار توام
در غم و درد و بلا، مونس و غمخوار توام