شعر روضه

به روی خاکها افتاده ای

این سه روزی که به روی خاکها افتاده ای
پاسخی ده مادرت را تو چرا افتاده ای؟

پیرهنی که دادمت کو ای پسر حرفی بزن؟
ای چنین عریان بدن بر خاکها افتاده ای

خداحافظ حسین

بسته ام بارِ سفر را پس خداحافظ حسین
می برند این خون جگر را پس خداحافظ حسین

در دو زانویم نمانده قوّتی ، دلواپسم
می کِشم دردِ کمر را پس خداحافظ حسین

جسم صد چاک حسینم

دردل صحرا گلم بی پیروهن افتاده است

جسم صد چاک حسینم بی کفن افتاده است

زینت دوش نبی!! باور ندارم اینچنین

زیر کوهی تیغ و نیزه پاره تن افتاده است

اینقدر آه نکش

بعد یک عمر که با بودن تو سر کردم
حال باید تک و تنها به حرم برگردم

من به لبخند سرِ صبح تو عادت دارم
پس نخور غصه شبیه تو رشادت دارم

سالار زینب

گرچه سهم‌ من ز باران چند قطره شبنم است

شکر حق در روضه هایت چشم هایم زمزم است

در کتاب مجلسی نقل از امام صادق(ع) است

گریه ی بر تو برای داغ زهرا مرهم است

نور خورشیدم

نور خورشیدم که در ظلمت سرا افتاده ام

دختر شاهم که در ویرانه ها افتاده ام

روزگاری بالش زیر سرم دست تو بود

اُف به این دنیا کجا بودم کجا افتاده ام

بابای من

خنده دشوار را بیمار می فهمد فقط
حال من را مرد دختردار می فهمد فقط

حنجرم در آتش خیمه پس از تو سوخته
حرف من را عمه از رفتار می فهمد فقط

ای خواهرِ خسته

بعدِ من ای خواهرِ خسته شجاعت پیشه کن
تا نفس داری ز دشمن ها برائت پیشه کن

صبر کن اصلاً نرنجی ای صبورِ اهل بیت
بعدِ سالارِ شهیدان تو ولایت پیشه کن

ذکر یاحسین

شوری دوباره بر دل عالم رقم بزن
برخیز باز سردر خانه علم بزن
با یا حسین بال و پری تا حرم بزن
فرموده اند ماسک بزن،ماسک هم بزن!

بند بندم سوخته

سنگ خارا شد دگر آن بستری که داشتم
یک زمان می بافتم موی سری که داشتم

روی نی رفتی و رفتم با سپاه شامیان
بی علمدار و علم ؛ بی لشکری که داشتم

حضرت غریب

ای حضرت غریب من ای آشنای من
ای کعبه معظمه ی کربلای من

زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من

بوی محرم بوی غم

بسته ام پای ضریحت این دل بیمار را

یا ردم‌ کن از درت یا که شفایم را بده

هرکجا رفتم کسی درد مرا درمان نکرد

ای طبیب دردمندان تو دوایم را بده

دکمه بازگشت به بالا