چه وداعی چه قدر جانسوز است
کربلا , کرب والبکاء شده است
مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است
چه وداعی چه قدر جانسوز است
کربلا , کرب والبکاء شده است
مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است
حرف ما دختر و پدر امشب
بیشتر روضه های مکشوفه ست
زخم من یادگاری شام و
زخم تو یادگاری کوفه ست
بی وفایی خاص و عام از من
سر بازار و ازدحام از من
خواهرت را مدینه برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من
بی وفایی خاص و عام از من
سر بازار و ازدحام از من
خواهرت را مدینه برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من
تا علی هست با نسب تر نیست
صحبت از جانشین دیگر نیست
هیچ کس با علی برابر نیست
مرد میدان سخت خیبر نیست
درظهر غدیر تا که موسای نبی
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخیلان عرب
از شدت غم , از حدقه بیرون زد
پریوشی که غزل خوانِ مهربانی هاست
سه ساله دخترک خانواده ی زهراست
شب ولادت او روز مرگ نومیدی
شروع لحظه ی تحویلِ سالِ خورشیدی
تنها چرا نشسته مگر گریه میکند؟
چون شمع شعلهور به نظر گریه میکند
از مردم مدینه شنیدم که روزها
میآید و ز داغ پسر گریه میکند
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو
امروز زنده ام به هوایِ دعای تو
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو
« زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها»
راضی به هر قضایِ خدا می روی علی
چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی
دارم به فتحِ خیبر تو فکر می کنم
با دستهای بسته کجا می روی علی؟
آمده عشق را کند اثبات
مردی از خانواده ی سادات
حسنی زاده ای جلیل القدر
ساقیِ باده ای جلیل القدر
پیری زمین گیرم, صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیبِ گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت