وحید قاسمی

شیران زینبی

چه وداعی چه قدر جانسوز است
کربلا , کرب والبکاء شده است
مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است

دختر و پدر

حرف ما دختر و پدر امشب
بیشتر روضه های مکشوفه ست
زخم من یادگاری شام و
زخم تو یادگاری کوفه ست

بغض مردانه

بی وفایی خاص و عام از من
سر بازار و ازدحام از من
خواهرت را مدینه برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من

بغض مردانه

بی وفایی خاص و عام از من
سر بازار و ازدحام از من
خواهرت را مدینه برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من

مرد میدان سخت

تا علی هست با نسب تر نیست
صحبت از جانشین دیگر نیست
هیچ کس با علی برابر نیست
مرد میدان سخت خیبر نیست

خورشید ولایت

درظهر غدیر تا که موسای نبی
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخیلان عرب
از شدت غم , از حدقه بیرون زد

دخترک خانواده ی زهراست

پریوشی که غزل خوانِ مهربانی هاست
سه ساله دخترک خانواده ی زهراست

شب ولادت او روز مرگ نومیدی
شروع لحظه ی تحویلِ سالِ خورشیدی

بغض نگاه

تنها چرا نشسته مگر گریه می‌کند؟
چون شمع شعله‌ور به نظر گریه می‌کند

از مردم مدینه شنیدم که روزها
می‌آید و ز داغ پسر گریه می‌کند

مجلس ختم

در خانه مانده عطر خوش ربنای تو
امروز زنده ام به هوایِ دعای تو

همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو

شعر فاطمیه

« زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها»

راضی به هر قضایِ خدا می روی علی
چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی

دارم به فتحِ خیبر تو فکر می کنم
با دستهای بسته کجا می روی علی؟

حسنی زاده

آمده عشق را کند اثبات
مردی از خانواده ی سادات

حسنی زاده ای جلیل القدر
ساقیِ باده ای جلیل القدر

یادم نرفته

پیری زمین گیرم, صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیبِ گودال

یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت

دکمه بازگشت به بالا