شعر آیینی

بختِ بلند

بختِ بلند، از پسِ کوهِ ازل بچین.
دامانِ عمرِ خویش ز چنگِ اجل بچین.

از روزگار و عمرِ هدر رفته ات مَنال.
زانوی غصه را به اُمید از بغل بچین.

ای ابر پرُ باران

ای ابر پرُ باران در این عصر کویری
دست مرا پُر کن در ایام فقیری

صحرا به صحرا آمدم دنبالت آقا
بوسه به پایت می زنم در هر مسیری

تاج سر دو

تاج سر دو دنیا امامتت مبارک

ای ذوالفقار مولا امامتت مبارک

اِغفِرلَنا ذُنُوبا، نَشکُوا اِلیکَ آقا

مُردیم یَا اَبَانا امامتت مبارک

خورشید عالم تاب

هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست
خواب چیزی غیر مردن در دل مرداب نیست

خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید
دیدم اینجا هیچ کس مانند من بیدار نیست

بابا حسین

اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را

نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را

چراغ بهشت

تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرار رکن زینبی

ای دسته گل وحی

ای دسته گل وحی به گلزار مدینه
قرآن حسین ابن علی بر روی سینه
بر عمۀ سادات همانند و قرینه
دریای کمالی و وقاری و سکینه

بنت الحسین(ع)

کند تکیه بر اقتدارت خیام
که رکن خیامی و والا مقام

سکونی به سکّانِ فُلک نجات
از این رو سکینه تو را گشته نام

دخترِ ارباب سرجدا

نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا
بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا…

کمتر نبود از هنرِ عمه های خود
با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا

خاتم پیغمبران

از بس نبی به شخص علی التفات داشت
حتی در احتضار هم از این صفات داشت

خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است
گویی از او ارادۀ آب حیات داشت

باید برای دل ز تو فرصت بگیرم
باید برایش ساعتی خلوت بگیرم

دیشب برای بار چندم داشت اصرار
با گریه از تو قول یک صحبت بگیرم

علم ِ کیمیا

توتیای چشم‌هایم خاکِ پای فضّه‌ات

خاک ِ پاهای تو باشد توتیای فضّه‌ات

دردهایم را در این درگاه ، آوردم کُنون

آمدم حاجت‌بگیرم از دعای فضّه‌ات

دکمه بازگشت به بالا