زخم تیر معصیت

زخم تیر معصیت روی پر و بالِ من است
هر پَری روی زمین دیدی، بدان مال من است

دستِ من از دامنت وقتی رها شد..،گُم شدم
این همه سردرگُمی آثارِ اِهمال من است

به تو پناه آوردم

نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم
برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم!
خدا،خدا نکنم پس بگو چکار کنم
ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم

حسن جانم

به نام خدای کرم‌ها؛حسن
نوشته به روی دل ما حسن
چنان عشق را کرده معنا حسن
که مائیم مجنون و لیلا حسن

حسن جانم

پیاله را نفسِ شربتِ طهور شکست
نماز آینه ها را هبوط نور شکست
سکوت نیمه ی شب را طنین شور شکست
در ازدحام،پر و بال های حور شکست

یا مهدی

شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق آب شده

«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»…
گناه کاریِ من،بین ما حجاب شده

جانم حسین

روی بوم عشق نقشی از محبت می کشند
عاشقانی که به پای یار زحمت می کشند

جای درمان،درد بی درمان تقاضا می کنند
غالباً عُشّاق اینگونه ریاضت می کشند

خنده ی زهرایی

حضرت شعر و غزل وارد دنیا شده است
کمر قافیه ها پیش قدش تا شده است

تاب زلفش ده هزاران غزل ناخوانده است
خط پیشانی این یار مُعمّا شده است

یا حسین

تا “یا حسین” ذکر شریف شفاعت است
نامی به غیر نام تو بُردن حماقت است

هرگز به سینه ام نزدی دست رد حسین
آخر چه کس شبیهِ تو اهل رفاقت است!؟

ام العباس

می گویَم از رودی کَز او یَم می شود تامین
از اشک او باران نم نم می شود تامین
با دودِ آهَش شعله ی غم می شود تامین
از دستپختش رزق عالم می شود تامین

واویلا

هر نفس شعله ای از سوختنت می آید
آه چون آتش سرخ از دهنت می آید

وای اگر زخمِ زبان‌بسته دهن باز کند…
بوی خون است که از پیرهنت می آید

ام ابیها

دیده‌هایم چادرِ خاکی که رُویَت می کند
ناگهان در چشم‌هایم اشک حرکت می کند

اذن این گریه‌نمودن ها به دست فاطمه است
چشم را در محفل غم اوست دعوت می کند

اُمُّ الاَنبیا

خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا
پناه بی پناهیِ منِ بی دست و پا زهرا

چراغ عرش،فانوس حیاط خانه ات بوده
تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا

دکمه بازگشت به بالا